Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تسنیم»
2024-04-29@12:30:59 GMT

کمیک استریپ داستانِ رواییِ تصویری است

تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۴۰۴۶۴۲

کمیک استریپ داستانِ رواییِ تصویری است

داور بخش کمیک استریپ چهاردهمین سوگواره هنر عاشورایی معتقد است؛ کمیک به لحاظ اینکه داستان روایی تصویری است باید کاراکتر اصلی خود را حفظ کند و در حد تصویر برای یک متن تقلیل پیدا نکند. - اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، محمدرضا دوست محمدی داور بخش کمیک استریپ چهاردهمین سوگواره هنر عاشورایی گفت: مهم‌ترین مورد در انتخاب آثار ارائه شده به سوگواره هنر عاشورایی این است که کمیک بتواند به گونه‌ای داستان را روایت کند که یک متن خالی نباشد یعنی ادبیات و متن داستان مکمل تصویر باشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وی با تاکید بر اینکه در کمیک استریپ تصویر باید بخشی از داستان و متن هم بخشی دیگر را روایت کند اظهار کرد: آثار کمیک استریپ نباید به گونه‌ای باشد که متن همه داستان را روایت کند و تصویر تزئینی باشد بلکه بهتر است که متن و تصویر رفت و برگشت داشته باشد.

داور بخش کمیک استریپ چهاردهمین سوگواره هنر عاشورایی افزود: رعایت اصول سینمایی و دکوپاژ و کادربندی، قاب‌بندی و هدایت چشم برای خوانش کمیک از نکات ضروری است. کات تکنیکی چون اجرای دیجیتال و دستی، فیگورها، طراحی، قدرت فضاسازی و ترکیب‌بندی امتیاز کار را تغییر می‌دهد.

آواز محمد معتمدی در سریال "گیل دخت"

 

دوست محمدی بیان کرد: کمیک به لحاظ اینکه داستان روایی تصویری است باید کاراکتر اصلی خود را حفظ کند و در حد تصویر برای یک متن تقلیل پیدا نکند و مسائل تکنیکی و اجرایی به خوبی در آن لحاظ شود.

وی درباره ظرفیت کمیک استریپ در پرداخت به موضوع اربعین حسینی تصریح کرد: کمیک استریپ رسانه‌ای است که به انیمیشن و فیلم شباهت زیادی دارد بنابراین هیچ محدودیتی در پرداختن به مضامین مختلف ندارد و هر داستانی که قابل روایت باشد را می‌توان با کمیک استریپ به مخاطب ارائه کرد.

داور بخش کمیک استریپ چهاردهمین سوگواره هنر عاشورایی با بیان اینکه اربعین پر از داستان و روایت‌هایی است که می‌تواند کمیک استریپ برایش یک قالب بسیار مناسب باشد گفت: بخاطر شباهت بسیار زیاد کمیک به سینما و جذابیت‌هایی که این حوزه از نظر بصری و روایی برای مخاطب دارد، افراد روایت‌ها و کتاب‌های معرفی شده را برای کمیک‌استریپ بازنویسی و دکوپاژ می‌کنند تا با تولید استوری‌بردها کار به نتیجه نهایی رسد.

وی در خصوص بخش کمیک استریپ چهاردهمین دوره سوگواره هنر عاشورایی تصریح کرد: کمیک‌استریپ ذاتا پروسه پرزحمتی دارد و اضافه شدن این بخش به سوگواره هنر عاشورایی اگرچه نویدبخش اتفاقات خوبی می‌تواند باشد اما تولید سه یا چهار صفحه پروسه سختی است که امکان کاهش تولیدات هنری هنرمندان این حوزه را افزایش می‌دهد.

دوست محمدی افزود: فرآیند تولید کمیک استریپ کار سختی برای یک فرد است و به همین دلیل هم یک کمیک را مجموعه‌ای از افراد آماده می‌کنند. ضمن اینکه برای این رویداد هنری باید سه یا چهار صفحه کمیک استریپ تولید شود که تهیه کردن محتوا، دکوپاژ، فضا سازی و ترکیب‌بندی، استوری برد و در نهایت رنگ‌آمیزی و دیالوگ باکس‌ها کار بسیار سختی است بنابراین کسی که عاشق کمیک و این محتوا باشد شرکت‌کننده در این بخش خواهد بود.

وی درباره تاثیر سوگواره در تولید کمیک استریپ با موضوع اربعین حسینی گفت: از آنجا که عاشورا همیشه موضوع مهمی برای ما ایرانی‌ها بوده است اینکه سوگواره هنر عاشورایی هر سال جمعی از هنرمندان را ترغیب به تولید اثر کند، رویداد مهمی به شمار می‌رود.

داور بخش کمیک استریپ در پایان سخنانش اظهار کرد: اگرچه اضافه شدن بخش کمیک استریپ به سوگواره هنر عاشورایی نویدبخش اتفاقات خوبی در این حوزه است اما نباید صرفا به همین حد محدود باشد بلکه با حمایت بیشتر می‌توان فعالان بیشتری را برای ارائه آثار استاندارد تشویق کرد.

چهاردهمین سوگواره هنر عاشورایی در قالب 5 بخش پوستر و تایپوگرافی، نقاشی (دیجیتال و کلاسیک)، نقاشیخط، پرچم و کتیبه و پینما برگزار خواهد شد. مهلت ارسال آثار تا 25 آبان ماه تمدید شده است.

انتهای پیام/

منبع: تسنیم

کلیدواژه: هنرهای تجسمی هنرهای تجسمی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۴۰۴۶۴۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!

      داستان کوتاه

      مریم رحمَنی

       یک چیز سنگینی پرت شد توی حیاط. درست زیر پنجره‌ی اتاق خواب. از خواب پریدم و اولش فکر کردم خوابی دیده‌ام.مثل وقت‌هایی که خواب می‌بینم و بلافاصله بعد از بیدار شدن دنیای خواب و بیداری را نمی‌توانم از هم تفکیک کنم.

   پرده‌ی پنجره را کنار زدم و توی تاریکی مطلق حیاط هیچ چیز ندیدم. بی‌اختیار دست کشیدم به تشک تخت و دستم که به جسم گرم جمشید خورد، بی که برگردم و نگاهش کنم، پتو را کشیدم تا زیر چانه‌ام و سعی کردم دوباره بخوابم. چشم‌هایم بسته نمی‌شد و مدام تصویر مردی قوی هیکل می‌آمد جلوی چشمم که با نقاب مشکی و چاقوی تیز توی دستش بالای سر من و جمشيد ایستاده و... . هی چشم‌هایم را باز می‌کردم و سعی می‌کردم با تکان خوردن جمشيد را بیدار کنم، اما حالا بعد از گذشت یازده سال دیگر فهميده بودم این شکل خروپف کردن پشت سرش خواب عمیقی است که با این تکان‌ها، حتی با افتادن احتمالا یک هیکل درشت مردانه توی حیاط نمی‌شود بیدارش کرد. 

  نور چراغ توی حیاط هی خاموش و روشن می‌شد و داشتم فکر می‌کردم کاش برای عوض کردنش بیشتر پافشاری کرده بودم یا لااقل خودم می‌رفتم یک لامپ می‌خریدم و خودم عوضش می‌کردم، حالا مگر عوض کردن یک لامپ چقدر کار دارد که من این چیزها را بیاندازم گردن جمشید و او هم هربار با گفتن جمله‌ی "چقدر جدیدا حساس شدی"، از زیرش شانه خالی کند و مثلا بگوید فعلا که نور دارد! 

  لای پنجره باز بود و سوز تندی می‌آمد توی اتاق که برای هوای اردیبهشت ماه زیادی سرد بود. بالاپوشم را از روی پشتی صندلی برداشتم و انداختم روی دوشم. 

   برگ‌های درخت اکالیپتوس توی خیابان که نصفش کشیده شده بود توی حیاط خانه‌ی ما، همین‌طور داشتند تکان می‌خوردند و یک صدای خش‌خش ریزی توی هوا می‌رقصید. 

   بوی دود سیگار از کنار بینی‌ام رد شد و بی‌هوا سرم را بالا گرفتم و دنبال ماه توی آسمان گشتم. در هوای آلوده‌ی مرکز شهر و وسط این‌همه شلوغی کمتر پیش‌ می‌آید ماه را گوشه‌ای از آسمان ببینم. با زن همسایه‌ی طبقه‌ی بالا که آمده بود دم پنجره و سیگار می‌کشید چشم تو چشم شدم. سرم را به علامت سلام تکان دادم و بالاپوشم را از دو طرف هی کشیدم فقط برای اینکه کاری کرده باشم. چون آن‌قدرها که تصور می‌کردم باد سردی نمی‌وزید. 

-شما هم خواب‌تون نمیاد؟ 
- یه صدایی از توی حیاط شنیدم، اومدم پی‌اش! 

هم‌زمان گوش تیز کردم که صداهای اطرافم را به‌خاطر بسپارم. 

- من هیچ صدایی نشنیدم! 
-مطمئنید؟ صدای وحشتناک افتادن یه چیزی از پشت بوم بود.
 
کلمه‌ی پشت بام در لحظه روی زبانم چرخید وگرنه اصلا چه می‌دانستم آن "چیز" احتمالا سنگین از کجا افتاده روی زمين. 


به شازده کوچولو فکر کردم و دوباره فکر کردم آن صدا برای شازده کوچولو بودن زیادی بزرگ بود. 

زن گفت: چای یا قهوه می‌خورید؟ 
گفتم: این موقع شب نه! خوابم می‌پرد و تا صبح باید داستان‌سرایی کنم! 
از حرف خودم خندیدم و گمان کردم حرف بامزه‌ای زده‌ام، چهره‌ی بی‌تفاوت زن از آن فاصله و زیر نور کم رمق ماهی که اصلا نمی‌دانستم کجاست خنده‌ام را جمع کرد و دوباره بالاپوشم را از دو طرف کشیدم به خودم. 

زن گفت: شب‌ها خیلی طولانی‌اند. 
و دیدم که سیگار دیگری روشن کرد. روی نیمکت کهنه‌ی وسط حیاط نشستم تا راحت‌تر بتوانم به حرف‌هایش گوش کنم. گردنم درد گرفته بود.
-شاید بهتر باشد از اول غروب دیگر چای یا قهوه نخورید! 

-پس چکار کنم؟ 
- من و همسرم فیلم می‌بینیم. گاهی بازی می‌کنیم. منچ و مارپله. 

دوباره خندیدم و دوباره خنده‌ام را و بالاپوشم را جمع کردم. 
- فیلم‌های توی خیابان را هر روز می‌بینم. فیلم زندگی خودم را هرشب مرور می‌کنم. فیلم به چه کارم می‌آید. 

داشت لابلای برگ‌های اکالیپتوس دنبال چیزی می‌گشت. 
- ها... بیا... اومد بالاخره

-چی اومد؟ 
-ماه! خودتم داشتی دنبالش می‌گشتی.

از روی نیمکت بلند شدم و آمدم نزدیک ساختمان روی پنجه‌ی پا و دیدمش. عینکم را نزده بودم و چیزی که می‌دیدم مجموعه‌ای ابری از نور زرد بود. خب همین هم غنیمت بود. اینکه من درست نمی‌دیدمش دلیل بر درست نبودنش نبود. 

-قشنگه.. نه؟ 
-خیلی 

-فکر کن یه چیز گرد خیلی بزرگ وسط آسمون همینجور معلق وایساده، خود تو هم روی یه چیز گرد خیلی بزرگِ معلق وایسادی! اون تو رو نگاه می‌کنه، تو اونو. 

صدای گوشخراش یک موتور سیکلت برای چند لحظه ارتباط کلامی ما را قطع  کرد. 

دستم را گذاشتم پشت گردنم و پرسیدم: شما صدای افتادن چیزی را از آسمان نشنیدید؟ 
- شاید شازده کوچولو بوده و با صدای بلندی خندید. آن‌قدر صدای خنده‌اش بلند شد که فکر کردم حتما جمشيد از خواب می پرد.
 
-برای صدای شازده‌کوچولو زیادی بزرگ بود آخه
-گفتی قهوه نمی‌خوری؟ 
حتی منتظر جوابم نماند. پنجره را بست و چراغ را خاموش کرد. 

یک برگ اکالیپتوس از روی زمين برداشتم و با دستم خردش کردم. بوی عجيبی دارد و هربار که همچین بوهایی به هم می‌خورد تصمیم‌های عجیبی برای خانه‌داری می‌گیرم. مثلا اینکه چند برگ ازش بچینم و ببرم خانه و شب‌ها دم‌نوش‌های خوشمزه درست کنم. یا این‌که فردا عصر حتما کیک هویج درست می‌کنم و برای همسایه‌ی طبقه‌ی بالا می‌برم و باهاش دوست می‌شوم. یا از این به بعد حتما توی قوری چای عناب می‌ریزم. 

برگ‌ها را از توی دستم ریختم کف حیاط. 

توی آشپزخانه صدای سوت کتری بلند شد. جمشيد با قیافه‌ی یک قاتل فراری نشسته بود پشت میز و یک صدای ممتد زشت را با جعبه‌ی خالی کبریت در می‌آورد و هی زیر لب می‌گفت انگار یه دسته غاز وحشی حمله کردن تو اتاق خواب! صدای کشیده شدن پایه‌ی صندلی از جایم پراند و جمشيد درست روی لبه‌ی درگاهی آشپزخانه رویش را به‌سمتم برگرداند و گفت: یادته گفته بودی وقتی بچه بودی یه دسته غاز وحشی از وسط کوچه‌تون رد شدن و تو ترسیدی؟ 

گفتم آره. اولین‌بار بود که یکی از بچه‌های کوچه داشت ماجرای قتل اميرکبير توی حمام فین رو تعریف می‌کرد. 

- و تو فکر کردی قاتل‌های امیرکبیر حمله کردن! 
قهقهه زد و محکم خورد به در آشپزخانه. از صدای کوبیده شدن در به دیوار تکان سختی خوردم و پشت گردنم تیر کشید. 

بعد خودش را جمع کرد و صورتش را جدی کرد و گفت:
-حق داشتی! حمله‌ی غازهای وحشی خیلی ترسناکه! 

قوطی نسکافه و جعبه‌ی چای کیسه‌ای کنار هم و هر دستم روی یکی‌شان. 
یا باید چای می‌خوردم یا یک قهوه‌ی فوری.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • داستان‌های ادامه‌دار ستاره عراقی؛ علی عدنان از ایران رفت!
  • داستان شفافیت (۲)؛ بیم و امید یازدهمین مجلس برای شفاف شدن
  • بهترین فیلم های وسترن با بازی «لی ون کلیف»؛ از Beyond the Law تا The Grand Duel
  • فراخوان جایزه داستان و بازآفرینی منتشر شد
  • داستان شفافیت؛ قسمت اول
  • جدیدترین شماره مجله «خیمه» منتشر شد
  • سیمینی که دانشور بود
  • بدترین فیلم‌های ترسناک تاریخ سینما!
  • کدام کتاب «سروش صحت» باعث صف طولانی در اصفهان شد؟
  • آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!